امروز میخوام به یکی از اشتباهاتم در ۷ سال گذشته اشاره کنم. یعنی بهره نبردن از یک منتور یا راهنمای متخصص.
این عکس مربوط به حدود ۱ ماه قبل، همایش دانش اعتیاد میباشد که یک پنل سخنرانی به سرپرستی دکتر اختیاری داشتیم. این اولین تجربه من در قالب یک کار تقریبا گروهی بود. اولین باری بود کاری رو انجام میدادم که خودم زیرمجموعه یک گروه بودم. تا امروز همیشه در راس مجموعهها به عنوان شریک قرار داشتم.
از سال قبل، کار پژوهشی در حوزه عصبشناختی را، با راهنمایی دکتر اختیاری شروع کردم. امروز که به مسیر ۶ ماه قبل نگاه میکنم و به توصیههای این مدت، به جرات میتونم بگم نداشتن یک راهنما یا منتورشیپ باعث هدر رفتن زمان و انرژی و بینتیجه ماندن زحمات میشود.
بگذارید از یک زاویه دیگه به این قضیه نگاه کنیم.
ریچارد تالر چند روز قبل با لیاقت فراوان، نوبل اقتصادی را برنده شد. زمانی که اسم ریچارد تالر را میشنوم، چندین خاطره و مطالعه معروفش در ذهنم تداعی میشود، اما اساس همهی این موارد، خلاقیت اوست.
او در فصل اول از کتاب Misbehaving خاطرهای را نقل میکند که خیلی جذاب و شنیدنی است. سال ۲۰۰۱ او به خانه دنیل کانمن رفته بوده است. (آن روز هنوز هیچ اقتصاددان رفتاری، نوبل اقتصاد را نبرده بوده. اما امروز هر ۲ نفر برنده نوبل اقتصاد شدهاند) آن روز منتظر زنگ یکی از نویسندگان نیویورک تایمز بودهاند که قرار بوده نظر دنیل کانمن را در مورد ریچارد تالر جویا شود.
زمانی که تلفن زنگ میزند، ریچارد تالر از دنیل کانمن سوال میکند:” آیا نیازی هست که اتاق را ترک کنم؟” و کانمن جواب میدهد:”نه، صبر کن، این میتواند باحال باشد”
دنیل کانمن پشت تلفن میگوید:” چیزی که در مورد تالر وجود دارد، و او را نسبت به دیگران خاص میکند، تنبلی اوست”
ریچارد تالر با خودش میگوید:” واقعا؟ من هیچوقت تنبلیام را انکار نمیکنم، ولی واقعا دنی فکر میکند، تنها ویژگی خاص من “تنبلی” است؟”
در ادامه تالر توضیح میدهد:” دنی بر روی این موضع خود اصرار دارد. او ادعا میکند که تنبلیِ من باعث میشود که فقط بر روی سوالهایی کار کنم که واقعا جذاب باشد”
داستان منتورشیپ هم، به نظر من ربط زیادی میتواند به همان نوع خاصی از “تنبلی” داشته باشد. آیا شما جزء دسته کسانی هستید که تمایل دارید همهی راهها و مسیرها را امتحان کنید؟ یا آنقدر تنبل هستید که ترجیح میدهید مسیر درست را از فرد مورد نظر بپرسید و در کمترین زمان بیشترین نتیجه را بگیرید؟
اشتباه بزرگ من در ۷ سال گذشته نداشتن یک منتور Mentor بوده است. همیشه افرادی بودهاند که از آنها سوال بپرسم اما اینکه کسی را منتور قرار بدهم و به او اعتماد داشته باشم تا سال گذشته رخ نداده بود.
به دلیل نداشتن یک منتور، کارهای زیادی و روشهای زیادی را بررسی کردهام، تجربه زیادی هم کسب کردهام، اما آیا همهی این تجربهها را امروز نیاز دارم؟ آیا تجارب بهتری را قربانی ندانم کاری سالهای گذشتهام نکردهام؟
مطالب زیادی در مورد دهه بیست تا سی سالگی نوشته شدهاست. توصیه میکنم اگر در این دوره قرار دارید، حتما برخی از آنها را مطالعه کنید.
یکی از نکات عصب شناختی که من در مورد ویژه بودن سن انسان، تا قبل از سی سالگی میدانم، در مورد میزان مایع داخل مغز است. ما در خردسالی میزان زیادی مایع داخل مغزمان داریم. به تدریج که سن ما بالا میرود، میزان این مایع کاهش پیدا میکند. و این روند تا حدود سیسالگی ادامه دارد، و در سیسالگی متوقف میشود. یعنی از سی سالگی به بعد میزان مایع مغز ما دیگر تغییر نمیکند.
این مورد چقدر در میزان یادگیری و یا تواناییهای ما تاثیر دارد، بحث دیگری است. اما اگر خلاصه آن را عامیانه بخواهیم بگوییم: تا قبل سی سالگی هر کاری کردیم، انجام دادیم. بعد از ۳۰ سالگی باید از کیسه بخوریم”
شاید آنقدر افراطی هم صحیح نباشد، اما اهمیت قبل از سیسالگی قطعا بر هیچکس پوشیده نیست.
اگر به ابتدای دهه بیستسالگی برگردم، قطعا هیچ چیزی را از ابتدا به تنهایی شروع نخواهم کرد. حتما تحت نظر و سرپرستی یک آدم با تجربه و خیلی وارد مشغول کار خواهم شد تا زمان من تلف نشود.
هیچوقت با افراد کمتجربه، یا در حد خودتان شروع به انجام یک فعالیت از صفر نکنید. من حداقل ۴بار کسب و کاری را از صفر شروع کردهام. اگر در گروهتان منتور یا فردی با تجربه وجود نداشته باشد، فقط شانس میتواند باعث موفقیت شود. وگرنه زحمات افراد معمولا هدر میرود.
انرژی که افراد بیتجربه یا بی عرضه یا منفینگر یا زیادی مثبتنگر یا زیادی با اعتماد به نفس از شما میگیرند تمام لحظات ارزشمند روزهای مهم زندگیتان را نابود میکند.
آن داستانهای استارت آپی که میشونید، همهی قضیه نیست. آن شعارهای کارآفرینی که میشنوید همهی ماجرا نیست.
معروفترین کارآفرینی که میشناسیم احتمالا استیو جابز و استیو وازنیاک هستند، اما هر دوی آنها قبل از اپل مشغول در شرکتهای بزرگی مثل آتاری بودند. زمانی که به ایده و محصولی میرسند، کار را رها میکنند و آن را شروع میکنند.
تا زمانی که ایده نهایی و قطعی که بازار به آن پول پرداخت میکند را ندارید، به نظرم تحت نظر یک آدم باتجربه و متخصص کار کردن، احتمال گشایش درهای بیشتری را برایتان خواهد داشت.
یادم هست پدرم در ابتدای شروع اولین کارم به من جملهای گفت. زمانی که به پدرم گفتم، این یک تجربه میشود، حتی اگر شکست بخورم ایرادی ندارد. پدرم به من گفت: “شکست خوردن ایرادی ندارد، اما شاید بعد از اولین شکست، دیگر قدرت ریسک امروز را نداشته باشی. دیگر نتوانی مثل امروز یک کاری را شروع کنی”
ما در گذشته همچین مفهومی را داشتهایم. من در ادبیات وارد نیستم، اما توصیفات مولوی از شمس، شاید معنای یک منتور واقعی را برایمان تداعی کند. یا سالهای قبل در مکتبخونه یا حوزههای علمیه این قضیه منتور یا راهنما یا مرشد را داشتهایم. امروزه به غلط حرفی از این موضوع نمیزنیم.
سلام آقای زرندی
خیلی ممنون از مطالب آموزنده و مفیدی که نوشتید. تقریبا ده سالی از شما بزرگترم و فکر میکنم یکی از مشکلات من و بچههای هم نسل من، زمانی که بعد از اتمام دوران مدرسه میخواستیم راه رشد و پیشرفت را برای خودمون ترسیم کنیم، این بود که متاسفانه راهنما و منتور نداشتیم و یا اگر کسی بود راهنمای خوب و کاربلدی نبود. امیدوارم تمام کسانی که علم و تجربهی کافی دارند(مثل دکتر اختیاری یا محمدرضا شعبانعلی)، این زحمت را بپذیرند و منتور نسل آینده باشند.
در ضمن آدرس شما و این خونهی آنلاین رو در متمم پیدا کردم.
آخرین مطلبی که نوشتید در ماه آبان هست، خواستم بگم لطفا ادامه بدید.
براتون موفقیت، پیشرفت و رضایت در مسیری که انتخاب کردید آرزو میکنم.
خیلی ممنونم خانم غیثی عزیز؛
خیلی افراد بزرگ و سرشناس از لزوم داشتن منتور صحبت کردن. مطرح کردن این بحث توسط من بیشتر جنبه درد و دل، و غمِ سنگینِ مسیری که میتوانست بهتر طی شود، نوشته شده بود.
من هم مثل شما امیدوارم افرادی که توانایی منتور بودن را دارند، نسبت به نسل کنونی و بعد، از خود گذشتگی داشته باشند و آنها را راهنمایی کنند. هرچند دو استادی که نام بردید، هر دو به واقع کار چشمگیری را امروزه برایمان در نقش یک راهنما و معلم انجام میدهند.
در مورد وقفه در نوشتن:
از سطح علمی نوشتههایم ناراضی بودم و حس کردم بیشتر به اشتیاق رتبهی الکسای بهتر مینویسم تا مطرح کردن یک مساله علمی.
در این مدت سعی در رفع این نقطه ضعف داشتهام و به امید خدا شروع به نوشتن مطالبِ علمیتر در حدِ وسع و توانم خواهم کرد.
ممنونم که مطالب را خواندید و نظرتان را نوشتید، باعث دلگرمی شدید.
همیشه موفق و راضی از موفقیتتان باشید.